افروخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). افروخته شدن آتش. (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). آتش افروختن و افروخته شدن آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی است. تلألؤ ستاره و جز آن. (از اقرب الموارد)
افروخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). افروخته شدن آتش. (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). آتش افروختن و افروخته شدن آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی است. تلألؤ ستاره و جز آن. (از اقرب الموارد)
دارالحکومۀ قدیم روس که شامل کریمه و چند کشور مجاور آن بوده است. (از لاروس). شبه جزیره ای است در شمال دریای سیاه و جنوب روسیه که امروز آن را کریمه می نامند. (اعلام تمدن قدیم فوستل دوکلانژ). رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 575، 583 و 615 و قریم و کریمه شود
دارالحکومۀ قدیم روس که شامل کریمه و چند کشور مجاور آن بوده است. (از لاروس). شبه جزیره ای است در شمال دریای سیاه و جنوب روسیه که امروز آن را کریمه می نامند. (اعلام تمدن قدیم فوستل دوکلانژ). رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 575، 583 و 615 و قریم و کریمه شود
گلگون شدن. (زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد) ، ورد جستن، کم کم درآمدن در شهر. یقال: تورّدت الخیل البلده، ای ادخلها قلیلاً قلیلاً و قطعهً قطعهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : از حال ایلک و تورد او در عرصۀ ملک، به سلطان مسرعان دوانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). از مکاشفت ایلک خان تبرا می کرد و بر تورد و تورط او در ولایت سلطان انکار می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 331) ، به آب آمدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: هو یتورّد المهالک. (اقرب الموارد)
گلگون شدن. (زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد) ، ورد جستن، کم کم درآمدن در شهر. یقال: تورّدت الخیل البلده، ای ادخلها قلیلاً قلیلاً و قطعهً قطعهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : از حال ایلک و تورد او در عرصۀ ملک، به سلطان مسرعان دوانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). از مکاشفت ایلک خان تبرا می کرد و بر تورد و تورط او در ولایت سلطان انکار می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 331) ، به آب آمدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: هو یتورّد المهالک. (اقرب الموارد)
راست بالا. تیربالا. تیرقامت. سهی قد. قد و اندامی چون تیر راست و بلند. قامت تیروار: ز شست زلف کمان ابروان و تیرقدان نمانده بهره و حظ و نصیب و تیر مرا. سوزنی. رجوع به تیربالا و تیر و دیگر ترکیبهای آن شود
راست بالا. تیربالا. تیرقامت. سهی قد. قد و اندامی چون تیر راست و بلند. قامت تیروار: ز شست زلف کمان ابروان و تیرقدان نمانده بهره و حظ و نصیب و تیر مرا. سوزنی. رجوع به تیربالا و تیر و دیگر ترکیبهای آن شود
گلگون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). گلگون کردن رخسار را. یقال: وردت المراءه خدها، اذا حمرت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، رنگ کردن لباس را به رنگ گل سرخ. (ازاقرب الموارد) ، گل بیرون آوردن درخت. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گل کردن درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
گلگون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). گلگون کردن رخسار را. یقال: وردت المراءه خدها، اذا حمرت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، رنگ کردن لباس را به رنگ گل سرخ. (ازاقرب الموارد) ، گل بیرون آوردن درخت. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گل کردن درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)